نخـــــــواه باور کنم نیستی
نخـــــــواه باور کنم نیستی

 

نخواه باور کنم نیستی

نمیشه باورش سخته

همیشه اولش خوبه

همیشه آخرش سختــــــه

25band



نظرات شما عزیزان:

sadegh & shabnam
ساعت20:02---2 اسفند 1391
قدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه ها تو خیس کنه اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز هم دوسش داری
به ما سر بزن


sadegh & shabnam
ساعت22:21---20 بهمن 1391

شکستن زير باران را خم ديوار ميفهمد

تمام حرف هاي خيس و تب دار نگاهم را

سکوت تلخ و گنگ و مبهم ديوار ميفهمد

سرود غصه ها را با دلي پر سوز ميخوانم

صداي زير آهم را بم ديوار ميفهمد

فشار بغض هاي آجري بر پشت چشمانم

تحمل را ستون محکم ديوار ميفهمد

من از وقتي که لبخندم ترک برداشت فهميدم

زبانم را شکاف پرغم ديوار ميفهمد


sadegh & shabnam
ساعت8:09---13 بهمن 1391
مسافر خسته ي من بار سفر رو بسته بود

تو خلوت آيينه ها به انتظار نشسته بود

مي خواست که از اينجا بره اما نمي دونست کجا

دلش پر از گلايه بود ولي نمي دونست چرا

دل که به جاده مي سپرد کسي اونو صدا نکرد

نگاه عاشقونه اي براي اون دعا نکرد

حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نمي زنه

تو لحظه هاي بي کسيش پرنده پر نمي زنه

با کوله بار خستگي تو جاده هاي خاطره


sadegh & shabnam
ساعت19:20---3 بهمن 1391

زيبا
پر محتوا
وعالي
به من هم سر بزن


sadegh
ساعت13:41---1 بهمن 1391
ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی
در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی

چون عهد دلم دیدی از عهد بگردیدی
چون مرغ بپریدی ای دوست کجا رفتی

در روح نظر کردی چون روح سفر کردی
از خلق حذر کردی وز خلق جدا رفتی

رفتی تو بدین زودی تو باد صبا بودی
ماننده بوی گل با باد صبا رفتی

نی باد صبا بودی نی مرغ هوا بودی
از نور خدا بودی در نور خدا رفتی

ای خواجه این خانه چون شمع در این خانه
وز ننگ چنین خانه بر سقف سما رفتی


sadegh
ساعت18:26---30 دی 1391
و خدا زن را از پهلوی چپ مرد آفرید.

آری ، خداوند زن را از پهلوی چپ مرد آفرید

نه از سر او ، تا فرمانروای او باشد.

نه از پای او ، تا لگد کوب امیال او گردد.

بلکه از پهلوی او ، تا برابر با او باشد

و از زیر بازوی او ، تا مورد حمایت او باشد

و از نزدیکترین نقطه به قلب او ،

تا معشوق و محبوب او باشد.


sadegh
ساعت15:53---30 دی 1391


يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم...

يادمان باشد اگر اين دلمان بي کس ماند

طلب مهر ز هر چشم خماري نکنيم...

يادمان باشد که دگر ليلي و مجنوني نيست

به چه قيمت دلمان بهر کسي چاک کنيم...

يادمان باشد که در اين بحر دو رنگي و ريا

دگر حتي طلب آب ز دريا نکنيم...

يادمان باشد اگر از پس هر شب روزيست

دگر آن روز پي قلب سياهي نرويم...

يادمان باشد اگر شمعي و پروانه به يکجا ديديم

طلب سوختن بال و پر کس نکنيم...



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 29 دی 1391برچسب:, ] [ 21:45 ] [ maryam ] [ ]